با رفیق هدایت حبیب گران ارج


این از شوربختی من است که هیچگاه سعادت دیدار جناب هدایت حبیب را نداشته ام ، ازمحضر شریف شان کسب فیض نبرده ام و تنها وتنها از طریق نوشته های رهنمود دهندهء شان به قلم واندیشه اش آشنا گردیده ام. از طریق همان نوشته هایی که آماج آن ها چند تا رهبر پشت پرده ؟ و چند تا رهبر روی صحنه اند. باری! همین دو سه روزپیش بود که در برخی از سایت ها نوشته اخیر جناب هدایت را خواندم که با بزرگواری این تنابندهء خدا را "بزرگ وار" خطاب کرده و چنین فرموده بودند : " ... ازنوشتهء " ...یأس " شما ، بوی سیالی هم مسلکی دوران حاکمیت ، رفاقت سازمانی ، شخصی ومحلی بسیار قوی به مشام می رسد؛ به درایت رهبران پشت پرده وپیش پرده (!) که شما این کلمات با مصداق وبا مسما را با کشیدن علامت سوالیه به تمسخر گرفته اید- آفرین می گویم که شما را درآن کلاوه پیچاندند، عاقبت بخیر ! " درپاسخ به این پراگراف که درواقع لُب ولُباب این نوشتهء مطول است ، همین قدر باید بگویم که این بندهء خدا نه دردوران حاکمیت با کسی سیالی – شاید منظور نویسنده رقابت وهمچشمی باشد - داشت ونه حال که به گفتهء شیخی نه درآسمان ستاره یی ونه درزمین سایه یی دارد. درباره رفاقت بازی سازمانی هم باید گفت که این حدس شما نیز درست نیست، زیرا من با هیچ مقام حزبیی رفاقت سازمانی ، - آن گونه که شما می پندارید - نداشته وندارم. هرچند که رفاقت صمیمانه ء دو عضو یا چند عضو یک سازمان هرگز درهیچ آیین نامه واساسنامهء سازمانی نه منع شده ونه عیب وگناهی شمرده می شود که باعث یأس دیگران گردد. درمورد رفاقت شخصی ومحلی هم که چه عرض کنم؟ اما نخست باید پرسید که آیا رفاقت شخصی هم جرم است؟ ودوم این که جناب هدایت کدام شخصیتی را که مثلاً ازقریـــــــــهء شیوه کی کابل باشد نام گرفته می تواند که این بنده خدا باوی رفاقت محلی داشته ، باوی هم رأی وهم نظر شده و بر ضد وحدت خواهان که صفوف باشند فعالیت کرده و بنابر دستور ویا فرمایش وی آیه های یأس را نوشته باشم ؟ حاشا وکلا ! واما درباره این علامه" ؟ " باید گفت که از هرکسی که بپرسید ، این علامه را علامه تمسخر واستهزاء نی ، بل به مثابه علامت سوال و تعجب و استفهام می شناسند ؛ ولی علامت ندائیه ( ! ) را گهگاهی برای نمایش دادن آن چه شما ازآن یاد کرده اید به کار می برند. مثلاً رهبران پیش پرده . راستی، این پیش پرده یعنی چه ؟ من که تاکنون اصطلاح پیش پرده را نه دیده ونه شنیده ام؛ اما رهبران روی صحنه وپیش روی پرده را چرا ؟ خاطر عاطر تان را به پاسخ پراگراف دوم نوشتهء تان جلب می کنم : شما یاد آور شده اید که چرا در نوشتهء آِیه ها از کسانی که زنده یاد ببرک کارمل را ازجامعه ورفقا دور ساختند و باعث سقوط حاکمیت گردیدند وحالا هم نمی گذارند تا دو گروه بزرگ خانواده ح.د.خ.ا. با هم یک جا شوند نه تنها یاد نکرده اید بل حمایت هم نموده اید. خوب، نخست باید گفت که مگر من درآن نوشته از کسی یا از شما سوالی پرسیده بودم که درپاسخم شما این قدر " زیرا " می نویسید ؟ آخر مگر واژهء زیرا را در پاسخ به چرا نمی نویسند؟ و آیا " اما " ها هم که طرز دید ونظر نویسنده یی را می رساند باید به مثابه سوال تلقی گردند وپاسخ بیابند ؟ دیگرآن که آیا درآن چند سطر، می توان یک مسأله سوال برانگیز تاریخی را مطرح کرد؟ اگر شما نمی دانید آدم وعالم می دانند که این قلم در اردو وسیاست ودرکتاب ها و نوشته های بعدی، درشرایطی که همه مهر سکوت برلب زده بودند یعنی همان دورانی که به تعبیر شیخ المتکلمین سگ ها را رها کرده بودند وسنگ ها را یخ زده بود، وظیفه ورسالت خویش را دربرابر زنده یاد ببرک کارمل وکارنامه های ارزنده وجاودانه اش ادأ کرده است. اما درآن نبشته یعنی آیه های یأس که درواقع بلند ساختن هرچه بیشتر فریاد های وحدت خواهانه اعضای حزب واحد است ، آیا این وآن را کوبیدن گنجایش داشت وخواهد داشت ؟ ببینید مادامی که دیگران دست های مجاهدین سابق وطالبان را می فشرند و از نشستن همرای شان برسر یک میز ابایی ندارند، ما چرا نتوانیم دست صمیمیت به سوی رفقایی دراز کنیم که درآخرین تحلیل از ما بودند و با ما خواهند ماند. به پاسخ "زیرای دوم " شما که پرسیده اید چرا تجاهل عارفانه می نمایید؟ که رهبری ذیصلاح نهضت دراروپا قرار دارند و رهبری پشت پرده فقط به این سبب که رییس حزب متحد ملی درراس سازمان قرار نگیرد ، مانع وحدت می شوند و الخ.. عرض می کنم که من هرگز درهیچ موردی ودرهیچ نبشته وصحبتی خویشتن را به نفهمی نزده وآن چه دانسته ام رُک وراست وصریح وروشن ودرقالب الفاذ ساده وعام فهم بیان کرده ام. اما دراین مورد خاص من از زبان هیچ مقام حزبی حزب واحد نشنیده ام که جناب علومی باید انصرافش را از کاندید شدن به حیث رهبر حزب واحد درکنگره، به صورت کتبی تقدیم مقامات رهبری پشت پردهء نهضت فراگیر سابق کند. واز سوی دیگر آیا چنین خواستی نه تنها از نظر من بل از دیدگاه بسیاری از حزبی هایی که اساسنامه حزب را مشعل راه پراز فراز ونشیب زنده گی سازمانی خویش می پندارند نه تنها ساده لوحانه ؛ بل ابلهانه تلقی شده نمی تواند؟ و آخرین نکته : من هیچ شخصیتی را به حیث رهبر پشت پرده نمی شناسم. رهبران حزب واحد رفقا برزگر وعلومی درکابل تشریف دارند . یکی وخلص ! در "زیرای سوم" شما شخصیتی را که هویتش برمن معلوم نیست، مگس هردوغ نامیده اید.خوب اگراو – حالا هرکسی که باشد—مگس هردوغ شده است، پس چرا ازمن توقع دارید که چنان کنم که وی کرده است؟ بازهم تکرار می کنم که آیه های یأس به منظور وصلت هرچه زودتر دو سازمان همسو نوشته شده بود ، نه به منظور گلایه وشکوه و شکایت وبه قول شما سیالی با این شخص ویا آن شخصیت؟ نکتهء دیگری که می خواستم دراین جا بیاورم این است که شما درهمین " زیرا" چنین نوشته اید : " ... اما درآیه های یأس از دیگران نام برده می شود ، مگر ازآن جناب! نه. شاید دلیل این امر باشد که این سفله نیز ازبگرامی است. آیا این امر خود دال برحمایت از جانبی وسیالی نیست؟ ..." اولاً به والله وبالله وثمة الله قسم که آن شخصیتی را که مگس هردوغ است و سفله است وازبگرامی هم هست، هرقدر به این ذهن به شدت تنبل خویش فشار آوردم ، نشناختم . آخر چه کنم وبه کی وکجا پناه ببرم ازدست این کند ذهنی وکورمغزی دوران پیری! ثانیاً آیا هرکسی که از بگرامی است سفله است ومگس است ودرهردوغ شنا می کند؟ ببینید که شما – شاید ناخواسته – حتی به زنده یاد رهبر زحمتکشان افغانستان هم به نحوی توهین می کنید، زیرا وی و شادروان محمود بریالی وصدها کادر واعضای حزب نیز از بگرامی بودند، جمع هزاران هزار تن مردم شریفی که درآن جا زنده گی کرده اند ومی کنند. اگر می گویید نی چنین نیست، پس استدعا می کنم یک بار دیگر آن چه را نوشته اید، بخوانید : شاید دلیل این امرباشد که این سفله نیز از بگرامی است. آری ، این جمله درنزد هر ابجد خوان زبان فارسی همین یک معنی می تواند داشته باشد: هرکس که از بگرامی است سفله است وبس وخلاص ! البته من برخلاف و خرق عادت، می گذرم از افتاده گی های املایی ونارسایی های دستوری وانشایی نه چندان کم دراین نبشتهء تان ؛ اما نمی توانم ازاین جمله که به نظر من معیوب است ، بگذرم :" آیا این امرخود دال برحمایت از جانبی وسیالی نیست؟" آخر حمایت از جانبی وسیالی یعنی چه؟ ببینید شما مرا متهم می سازید به سیالی کردن با یکی از شخصیت ها ودرعین زمان می گویید که من این سیالی را حمایت می کنم. سیالی خودم را؟ در "بازهم زیرایی" شما کدام نکتهء مهم قابل بحثی که به من ارتباط داشته باشد، وجود ندارد. فقط این نکته باید پاسخ بیابد که من با شخص اول به قول شما ناراضیان – اگر منظور شما رفیق وکیل وزیر خارجه پیشین باشد -- سال ها می شود که هیچگونه تماسی ندارم. دیگراین که چگونه از من ویا دیگر رفقا توقع دارید که مثلاً با رفیق رزمیار بدون کدام موجب ودلیل و کدام سند قابل پذیرش مخالفت کنم ؟ آیا شما چنین سندی دردست دارید که وی با مسأله وحدت درکدام مجلس خصوصی ویا درکدام جلسهء رسمی مخالفت کرده باشد؟ به نظر من حالا که جناب هدایت حبیب برسکوی دانش وبینش نشسته است باید بداند که این ارزش ها با صداقت در عمل وعدل وانصاف درگفتار و رفتار ملازمه ورابطهء گسست ناپذیر دارند. البته من نمی گویم که ایشان برای عقده گشایی ویا از سر احساسات می نویسند، نه زبانم لال ! ؛ ولی همین قدر می گویم که حالا خوشبختانه مردم ما به آن سطحی از درک وآگاهی سیاسی رسیده اند که سخنان ونوشته های مستند و مستدل وصادقانه را از نوشته ها و گفتار غیر مستند وهیاهو برانگیز به آسانی نوشیدن یک گیلاس آب تمیز می دهند. و " زیرای " اخیر: همان طوری که فرموده اید من نیز متقابلاً به شما حرمت و ارادت فراوان دارم وخواهم داشت وامیدوارم این نبشته کوچکترین خدشه یی در این دوستی ها وارد نکند. ودر فرجام می خواهم پیشنهاد کنم که چون به بیهوده گی این نوع بحث ها باور کامل دارم ومی دانم که هیچ حاصلی نخواهد داشت، چنین می پندارم که باب این مناظره را – دست کم از سوی من- بسته شده تلقی فرمایید . همین !
September 18th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات